چراغ کيان کشته شد کاش من
شاعر : خاقاني
به مرگش چراغ سخن کشتمي | | چراغ کيان کشته شد کاش من | به آسيب يک دم زدن کشتمي | | گرم قوتستي چراغ فلک | اجل را به دست زمن کشتمي | | گرم دست رفتي به شمشير صبح | مدد بايدم کاهرمن کشتمي | | سليمان چو شد کشتهي اهرمن | که ديوانش را تن به تن کشتمي | | به مازندرانم ظفر بايدي | پس از خسرو تيغ زن کشتمي | | چو شيرين تن خويشتن را به تيغ | به هجران او خويشتن کشتمي | | اگر با صفهود وفا کردمي | طرب را چو گل در چمن کشتمي | | اگر حق مهرش به جاي آرمي | چو سيماب از آب دهن کشتمي | | دل و ديده بر دست بنهادمي | که چون سمعشان در لگن کشتمي | | عروسان خاطر دهندي رضا | وگر خويشتن در حزن کشتمي | | هم او را از آن حاصلي نيستي | که گر شايدي کشت من کشتمي | | رفيقا مکش خويشتن در فراق | برگ از خدا طلب کن بگذار شاخ و شوخي | | يک مشت خاکي ارچه دربند کاخ و کوخي | اين بيت معتقد ساز از قاضي تنوخي | | نيکوت داشت اول، نيکوت دارد آخر | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}